English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (8814 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
acculturate U فرهنگ پذیرفتن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
onomasticon U فرهنگ نامهای خاص فرهنگ اسامی مردم
lexicons U فرهنگ
lowbrow U بی فرهنگ
dictionaries U فرهنگ
dictionary U فرهنگ
kultur U فرهنگ
lexicon U فرهنگ
culture U فرهنگ
culturing U فرهنگ
cultures U فرهنگ
gradus U فرهنگ عروضی
iranism U فرهنگ ایرانی
ministry education U وزارت فرهنگ
ministry of education U وزارت فرهنگ
national culture U فرهنگ ملی
graecism U فرهنگ یونانی
rhyming dictionary U فرهنگ قوافی
thesauruses U فرهنگ جامع
gazetteer U فرهنگ جغرافیایی
etymologicon U فرهنگ مشتقات
educative U فرهنگ بخش
lexicography U فرهنگ نویسی
folklore U فرهنگ قومی
abclution U فرهنگ ناپذیری
an a to a dictionary U ضمیمه فرهنگ
armenian U فرهنگ ارمنی
data dictionary U فرهنگ داده ها
deculturation U فرهنگ زدایی
deculturation U فرهنگ باختگی
enculturation U فرهنگ اموزی
class culture U فرهنگ طبقهای
encyclopaedia U فرهنگ جامع
thesaurus U فرهنگ جامع
subcultures U خرده فرهنگ
vocabulary U فرهنگ لغات
vocabularies U فرهنگ لغات
Arabic U فرهنگ عربی
dictionary U فرهنگ لغات
glossary U فرهنگ لغات
lexicon [dictionary] U فرهنگ لغات
word book U فرهنگ لغات
wordbook U فرهنگ لغات
dictionaries U فرهنگ لغات
dictionary U فرهنگ لغات
acculturation U فرهنگ پذیری
urbiculture U شهر فرهنگ
subculture U فرهنگ فرعی
subculture U خرده فرهنگ
subcultures U فرهنگ فرعی
walking dictionary U فرهنگ متحرک
take by storm <idiom> U پذیرفتن
admitting U پذیرفتن
admits U پذیرفتن
embracing U پذیرفتن
take in U پذیرفتن
to take in U پذیرفتن
admit U پذیرفتن
hears U پذیرفتن
allows U پذیرفتن
accept U پذیرفتن
embraced U پذیرفتن
embraces U پذیرفتن
accepting U پذیرفتن
vouchsafing U پذیرفتن
allowing U پذیرفتن
vouchsafe U پذیرفتن
vouchsafed U پذیرفتن
allow U پذیرفتن
vouchsafes U پذیرفتن
embrace U پذیرفتن
accepts U پذیرفتن
hear U پذیرفتن
culture bound tests U ازمونهای فرهنگ- بسته
chung shin sooyak U فرهنگ اخلاقی تکواندو
culture free tests U ازمونهای فرهنگ- نابسته
lexical U وابسته به فرهنگ لغات
glossaries U فرهنگ لغات دشوار
glossary U فرهنگ لغات دشوار
eeglish persian dictionary U فرهنگ انگلیسی به فارسی
culture fair tests U ازمونهای فرهنگ- نابسته
lexical U وابسته به فرهنگ نویسی
hellenist U متخصص فرهنگ یونان
an a to a dictionary U ذیل یاملحقات فرهنگ
dictionary program U برنامه فرهنگ لغات
co opt U بهمکاری پذیرفتن
snap up U بیدرنگ پذیرفتن
stretch a point <idiom> U اتفاقی پذیرفتن
co-opt U بهمکاری پذیرفتن
to run away with U باشتاب پذیرفتن
to snatch at U باشتیاق پذیرفتن
co-opted U بهمکاری پذیرفتن
co-opting U بهمکاری پذیرفتن
acceptance of goods U پذیرفتن کالا
honor U پذیرفتن برات
hearken U بگوش دل پذیرفتن
co-opts U بهمکاری پذیرفتن
risks U پذیرفتن خطر
adoption U به فرزندی پذیرفتن
filiate U بفرزندی پذیرفتن
receive U رسیدن پذیرفتن
risked U پذیرفتن خطر
deign U لطفا پذیرفتن
risking U پذیرفتن خطر
risk U پذیرفتن خطر
deigned U لطفا پذیرفتن
deigning U لطفا پذیرفتن
deigns U لطفا پذیرفتن
adopt U به فرزندی پذیرفتن
adopting U به فرزندی پذیرفتن
receives U رسیدن پذیرفتن
adopts U به فرزندی پذیرفتن
it is ministerial to culture U وسیله ترقی فرهنگ است
glossaries U فرهنگ لغات فنی سفرنگ
occidentalism U پیروی از فرهنگ و تمدن باختری
germanist U دانشمند فرهنگ و زبان المانی
Brahmin U آدم با فرهنگ از طبقات بالا
lexicography U فرهنگ نویسی واژه نگاری
slavicist U محقق در فرهنگ وزبان اسلاوی
slavist U محقق در فرهنگ وزبان اسلاوی
vocabular U مربوط به فرهنگ لغات زبان
glossary U فرهنگ لغات فنی سفرنگ
americanist U متخصص زبان یا فرهنگ امریکایی
Brahmins U آدم با فرهنگ از طبقات بالا
co-opted U بعنوان همقطار پذیرفتن
listens U پذیرفتن استماع کردن
co-opt U بعنوان همقطار پذیرفتن
listened U پذیرفتن استماع کردن
to snap at an invitation U دعوتی را فورا پذیرفتن
to toe the line U برنامه حزبی را پذیرفتن
adopts U درمیان خود پذیرفتن
co opt U بعنوان همقطار پذیرفتن
listen U پذیرفتن استماع کردن
pig in a poke <idiom> U چشم بسته پذیرفتن
listening U پذیرفتن استماع کردن
to take a bet U پذیرفتن گرویا شرط
adopting U درمیان خود پذیرفتن
to accept a job U کاری [شغلی] را پذیرفتن
westernized U تمدن غربی را پذیرفتن
westernizes U تمدن غربی را پذیرفتن
affiliates U به فرزندی پذیرفتن مربوط
co option U پذیرفتن بعنوان همکار
co optation U پذیرفتن بعنوان همکار
westernizing U تمدن غربی را پذیرفتن
matriculates U قبول کردن پذیرفتن
affiliate U به فرزندی پذیرفتن مربوط
affiliated U به فرزندی پذیرفتن مربوط
adhibit U ترتیب دادن پذیرفتن
affiliating U به فرزندی پذیرفتن مربوط
westernize U تمدن غربی را پذیرفتن
allowing U پذیرفتن اعطاء کردن
matriculate U قبول کردن پذیرفتن
matriculated U قبول کردن پذیرفتن
matriculating U قبول کردن پذیرفتن
westernised U تمدن غربی را پذیرفتن
co-opting U بعنوان همقطار پذیرفتن
adopt U درمیان خود پذیرفتن
co-opts U بعنوان همقطار پذیرفتن
allows U پذیرفتن اعطاء کردن
to grant an application U درخواست نامه ای را پذیرفتن
westernises U تمدن غربی را پذیرفتن
westernising U تمدن غربی را پذیرفتن
allow U پذیرفتن اعطاء کردن
A dictionary tell you what words mean . U فرهنگ زبان معنی کلمات را میدهد
intercultural U وابسته به فرهنگ دو کشور بین فرهنگی
philistia U ادم بی فرهنگ وبی ذوق ومادی
philistines U ادم بی فرهنگ وبی ذوق ومادی
culturist U فرهنگ خواه هواخواه تهذیب وپرورش
philistine U ادم بی فرهنگ وبی ذوق ومادی
to accept this token of my esteem U پذیرفتن این یادبود قدرشناسی من
judaize U اداب و رسوم یهودی را پذیرفتن
to have [or bear] a maximum [minimum] load of something U حداکثر [حداقل] باری را پذیرفتن
eat humble pie <idiom> U پذیرفتن اشتباه وعذرخواهی کردن
takes U پذیرفتن موثر واقع شدن
take U پذیرفتن موثر واقع شدن
Indian style U [سبک معماری هندی متاثر از فرهنگ غربی]
Don't touch me!; Don't you touch me! U به من خیلی نزدیک نشو ! [یک متر در فرهنگ باختر]
acquisitions U پذیرفتن یا نگهداشتن یا جمع آوری اطلاعات
to take the fall [American English] U مسئولیت چیزی [کاری یا خطایی] را پذیرفتن
acquisition U پذیرفتن یا نگهداشتن یا جمع آوری اطلاعات
to take the fall for somebody U مسئولیت خطایی را بجای کسی پذیرفتن
Take somebody at his word. U حرف کسی را پذیرفتن ( قبول داشتن )
to snap up U بی درنگ پذیرفتن یا خریدن متعرض شدن
strike out <idiom> U رفتاری ازبین اشتباهات خود پذیرفتن
face up to <idiom> U پذیرفتن چیزی پذیرفتنش آن ساده نیست
acculturate نقل و انتقال دادن فرهنگ یک جامعه به جامعهء دیگر
This dictionary has many examples of how idioms are used . U این فرهنگ مثالهای زیادی از کاربرد اصطلاحات دارد
Don't touch me!; Don't you touch me! U وارد منطقه شخصی من نشو ! [یک متر در فرهنگ باختر]
humanism U مسلک نوع پرستی و انسان دوستی ادبیات و فرهنگ
accept as true U گاهی پس از accept بمعنی پذیرفتن لفظ of می اورند
bosoms U بااغوش باز پذیرفتن دراغوش حمل کردن
To accpt the consequences . to face the music . U پای لرزش نشستن ( عواقب کاری را پذیرفتن )
to overtax oneself U بیش از ظرفیت خود مسئولیتی [کاری] پذیرفتن
to bite the bullet <idiom> U پذیرفتن انجام کاری و یا چیزی سخت یا ناخوشایند
bosom U بااغوش باز پذیرفتن دراغوش حمل کردن
occidentalist U کسیکه فرهنگ و اداب باختریان را جستجو میکند باختر شناس
This dictionary is published(printed) in three volumes. U این فرهنگ زبان درسه جلد منتشر گردیده است
billet U محل و شغل سازمانی پذیرفتن یا نام نویسی در هتل
billeting U محل و شغل سازمانی پذیرفتن یا نام نویسی در هتل
billeted U محل و شغل سازمانی پذیرفتن یا نام نویسی در هتل
billets U محل و شغل سازمانی پذیرفتن یا نام نویسی در هتل
Recent search history Forum search
1سیاست گزاران حوزه فرهنگ
1معنى كلمه فرهنگ سازى به انگليسى چيست؟
0فرهنگ و هنر
0نحوه کار با نرم افزار waze
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com